اولین متن خود را در مورد حافظ مینویسم؛ چون اخیراً بعضی از اشعار وی را مطالعه کردم. از شعرهای حافظ چیزی که همه میدانیم صحبت از عشق و می و چیزهایی مانند آن است. اینکه منظور ایشان از این اصطلاحات چه بوده، تا آنجا که من میدانم اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی وی را اساساً معشوقه باز و شرابخوار میدانند که البته خیلی منطقی به نظر نمیرسد. از طرف دیگر برخی معتقدند واژههایی از این قبیل در اشعار ایشان معنایی عرفانی دارند. مثلاً جایی خواندم که "نیچه" متفکر آلمانی در مورد حافظ گفته است: "تو کجا و شراب کجا؟". از طرف دیگر همانطور که همه از کتابهای ادبیات دوران دبیرستان و احتمالاً دانشگاه به خاطر داریم، "گوته" دیگر متفکر آلمانی ارادت بسیاری به حافظ داشته؛ تا آنجا که برای ابراز ارادت به وی نام "دیوان" را برای کتاب خود برگزیده.
نکتهی دیگر اینکه نسخ مختلفی از اشعار حافظ امروزه در دسترس قرار گرفته که تفاوتهای آنها از زمین تا آسمان است. یعنی گاهی میبینیم در یک نسخه برخی از ابیات اصلاً وجود ندارد و برخی کلمات عوض شده، ابیات جا به جا شده، حتی ترتیب الفبایی قرارگیری اشعار به هم ریخته و از طرف دیگر در ضمیمهی کتاب ایشان رباعیات و قصیدههایی هم گنجانده شده. مشکل دیگری که وجود دارد، خوشنویسی و خطاطی اشعار در دیوانهای چاپ شده از ایشان است که با اطلاعات محدودی که من از خوشنویسی دارم، در حد اعلای خوشنویسی نیستند.
از نظر نسخ، تا آنجا که متوجه شدهام، یک نسخهی مشهور نسخهی تصحیح شده توسط علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی است. ولی نسخهای که من در اختیار دارم، احتمالاً گردآوری شده توسط جناب آقای هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) است.1 در اینجا غزلی از ایشان را که در کتابهای دبیرستان هم با آن رو به رو شدهایم، می آورم:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را/ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز/ باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون/ نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل/ هاتِ الصَّبوحَ هُبُّوا یا اَیُّهَا السُّکارا
آیینهی سکندر "جام می" است بنگر/ تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
ای صاحب کرامت شکرانهی سلامت/ روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند/ گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وَش که صوفی اُمُّ الخَبائِثش خواند/ اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلةِ العَذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند/ ساقی بده بشارت پیران پارسا را
گر مطرب حریفان این پارسی بخواند/ در رقص و حالت آرد پیران پارسا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد/ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
حافظ "به خود" نپوشید این خرقهی می آلود/ ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
از سال های دبیرستان یادم میآید که بیت آخر را برایمان این طور معنی کردند: "حافظ این گناهان را سهواً انجام داده؛ ای خدای سبحان از او در گذر". نکتهی آخر در مورد همین شعر این که دو مصرع از آن به عربی است که خود من صرفاً درکی کلی از آنها به دست آوردم؛ بنابراین قادر به اعراب گذاری آنها نبودم.2
1 پاورقی در اوایل سال 99 اضافه میشود. نسخهای که در زمان نوشتن مطلب در اختیار داشتم از هوشنگ ابتهاج نبود و بیت شمارهی سوم از انتها با توجه به نسخهی معتبرتر ابتهاج ساختگی است.
2 در سال 99 ابیات عربی را اعراب گذاری کردم.